در بازارهای همواره در حال تغییر، با وجود نوآوریهای مخرب و تحولگرا، پاسخ دادن به این سؤال مهمتر از نفس کشیدن است. گروهی از اندیشمندان دانشگاه هاروارد تلاش کردهاند تا افسانه را از واقعیت جدا کنند و شاخصهای اصلی رهبری را که دارای تأثیر قابلاندازهگیری بر رشد یک شرکت است، شناسایی کنند. نتایج نشان میدهد که انگیزه و شورمندی، توانایی اولویتبندی و تمرکز بر امور و توانایی دانستن آنچه که دیگران نمیدانند (و بهترین استفاده از دانستههای دیگران) بیشتر با رهبری موفق مرتبط است. تا قبل از این خصوصیات سنتی همچون برونگرایی یا بهبود مستمر فردی مدنظر قرار میگرفت.
تجزیهوتحلیل دانشگاه هاروارد بر بیش از ۹۰۰۰ مدیرعامل در دنیا نشان داد که مدیران عامل از نظر کلیه ویژگیهای شخصیتی تفاوت معناداری با دیگر مدیران اجرایی دارند. دو ویژگی به ویژه مشخص است: توانایی پذیرش خطرات حساب شده و تمایل به اقدام و سرمایهگذاری در فرصتها. در واقع این صفات “جوهره” شخصیت مدیرعامل هستند. بهعبارتدیگر، یک مدیرعامل نسبت به سایر مدیران ارشد نسبت به اقدامات سازمانی و استراتژیک احتیاط کمتری دارد و احتمالاً نسبت به عمل و اجرایی ساختن فرصتها تمایل بیشتری نشان میدهد.
در مورد کلیشهها، درحالیکه مشخص شد که بهطورکلی مدیرعاملان بیشتر از سایر مدیران ریسکپذیر هستند، اما برونگرایی یا خودانگیختگی به عنوان عامل موفقیت مدیران عامل اثبات نشد.
علاوه بر این، شش ویژگی دیگر که عامل تمایز مدیران عامل از دیگر مدیران ارشد هستند، عبارتاند از:
- انعطافپذیری
- تفکر ابتکاری
- توانایی تجسم آینده
- تیم سازی
- ایجاد ارتباطات فعال
- توانایی برانگیختن دیگران برای انجام امور
ازآنجاکه ارتباط بین دادههای دقیق روانسنجی مربوط به طرز فکر و دستگاه فکری مدیرعاملان بسیار نادر است. حتی پیوند دادن دادههای روانسنجی با عملکرد شرکتها هم خیلی کم بررسی شده است. برای برقراری این ارتباط، در این تحقیق افزایش ۵ درصدی نرخ رشد ترکیبی سالانه برای بررسی عملکرد انتخاب شده است. بر همین اساس نتایج نشان داد که مدیرعاملان برتر به سه روش از دیگر مدیرعاملان متمایز میشوند و در واقع رمز موفقیت انها عبارت است از:
آنها به مفاهیم اساسی اهمیت میدهند و مستقیماً به سراغ موضوع اصلی میروند.
مدیرعاملان بینظیر جزئیات را مدنظر قرار داده و توانایی درک تصویر و زمینه بزرگتر را دارند. آنها دارای اولویتهای جدی هستند و بر همین اساس فکر میکنند و دست به عمل میزنند. این مسئله به عنوان توانایی “جداسازی سیگنالهای معنیدار از سروصداهای مزاحم” معروف است؛ یعنی اینکه درحالیکه آنها ورودیها و بحثهای بیشماری را پیش رو دارند، اما در مورد اولویتبندی این مباحث گسترده کاملاً واضح و غالباً کاملاً مستقل عمل میکنند.
آنها بیشتر از خودشان روی سازمان، پیامدها و نتایج تمرکز دارند.
آنها میدانند که “چه چیزهایی را نمیدانند” و این توانایی را دارند که با ذهن باز به دنبال اطلاعات اضافی و یادگیری فعال باشند. این مورد در مدیرعاملان معمولی کمتر دیده میشود و اغلب به اطلاعات و دانش موجود کفایت میکنند و حتی ممکن است پرسیدن و یاد گرفتن را نشانه ضعف تلقی نمایند این در حالی است که در مورد مفید بودن تواضع در مدیران عامل مستندات خوبی وجود دارد.. دادهها نشان میدهند رهبرانی که حد وسطی را از فروتنی و تکبر و همچنین ترس و جسارت نشان میدهند، میتوانند با نتایج مطلوب سازمانی مرتبط باشند. وارن بافت نمونهای شگفتانگیز از چگونگی عملکرد این مجموعه از صفات در یک رهبر است. بر اساس گفته بافت، او ۸۰ درصد از یادگیری خود را صرف تلاش برای فهمیدن مشاغل، بازارها و فرصتها میکند. البته که مدیرعاملان بزرگ باید در شرایط دشوار و نامشخص بتوانند با جسارت عمل کنند، قادر به توسعه و بیان قوی چشمانداز باشند و اراده جز جداییناپذیر شخصیتشان است. نکته دیگری که در اینجا وجود دارد این است که موفقترین مدیرعاملها نیز باید باور داشته باشند که بهترین ایده برنده است و آنها اغلب بهترین ایدهها را بر اساس چگونگی همکاری با دیگران به روش مشارکتی به دست میآورند.
کتابها و دورههای آموزشی پیشنهادی