این روزها سازمانهای بزرگ کشور با مشاهده استارتاپ هایی که به سرعت رشد می کنند و عملکردی در حد و اندازه سازمانهای بالغ یا بهتر از آنها پیدا می کنند در این چالش فکری قرار می گیرند که چه کار باید کرد؟ برخی به این پدیده بی تفاوت هستند و اساسا آن را چالشی برای سازمان خود نمی دانند و برخی با حسرت بسیار به آن نگاه می کنند و تلاش می کنند از این روند بی بهره نمانند. معمولا این سازمانها یکی یا ترکیبی از راه های زیر را انتخاب کرده اند.
۱- واگذاری مسئولیت راه اندازی یک یا چند استارتاپ ها به یکی از واحدهای فعلی سازمان
۲- ایجاد واحد جدیدی در سازمان با مسئولیت شکل دهی یک یا چند استارتاپ
۳- ایجاد سازمانی جدید با ماموریت راه اندازی استارتاپ
۴- ایجاد یا مشارکت در راه اندازی شتاب دهنده
۵- سفارش ایجاد کسب و کار به سایر فعالان این عرصه
۶- خرید کسب و کارهای نوپا / جذب تیم ها
۷- ایجاد یا مشارکت در راه اندازی VC
اینکه کدام راه حل در چه سازمانی پاسخ می دهد به مجموعه عوامل متعددی بستگی دارد. اما توجه به نکات زیر قبل از ورود به این عرصه برای موفقیت ضروری است.
۱- این سازمانها در تجربه های قبلی خود عادت نداشته اند در ایده هایی سرمایه گذاری کنند که ممکن است نتیجه صفر و یک داشته باشد. وقتی با مدیران این سازمانها درباره احتمال بسیار بالای شکست در این عرصه گفتگو می شود و واقعیتهای این اکوسیستم تشریح می شود ابتدا برایشان باور پذیر نیست و ممکن است پیش خود بگویند دلایل شکست در این عرصه نه به خاطر ذات کسب و کارهای نوپا است بلکه به خاطر خامی و ناپختگی جوانان کار نابلد بوده و آنها به سبب تجربه بالایشان قطعا نتایج به مراتب بهتری کسب می کنند. اگر چه ممکن است اشاره آنها به بی تجربگی تیم های جوان درست باشد اما به رهایی این تیم ها از قیدوبندهای جاری درمرزهای سازمانی و خارج سازمانی توجهی ندارند. آمارها نشانگر آن نیست که سازمانهای بزرگ نتایج بهتری در راه اندازی کسب و کارهای نوپا داشته باشند.
۲- چالاکی و چابکی لازمه موفقیت کسب و کارهای نوپا است. در چرخه حیات کسب و کارهای نوپا بسیار از موضوعات از پیش اندیشیده شده در مواجهه با واقعیتهای بازار و نیازهای مشتری تغییر می یابد، از محصول گرفته تا مدل کسب و کار. یکی از ویژگی های سازمانهای بزرگ داشتن بروکراسی دست و پا گیری است که برای اداره این سازمان ضروری است. اما همین قواعد زمانبر پابندی برای کسب و کارهای نوپا است تا آنها را از غافله رقابت بازدارد.
۳- سازمانهای بزرگ صاحب فرهنگ سازمانی خاص خود هستند. هیچ واحدی یارای تغییر قواعد و فرهنگ سازمانی را در سازمانهای بزرگ ندارد. تیم های کسب و کار نوپایی که در سازمانهای بزرگ شکل می گیرند به سرعت تحت تاثیر این فرهنگ و قواعد قرار می گیرند.
۴- برخی از مدل های کسب و کارهای نوپا تا پیش از این در کشور تجربه نشده اند و قوانین مرتبط با آنها تدوین نشده است. مانند قوانین مرتبط با شرکتهای تاکسیرانی اینترنتی یا پول مجازی، شرکتهای بزرگ همواره در برخورد با این شرایط جانب احتیاط را حفظ می کنند چرا که ممکن است با ورود به این عرصه اعتبار مدیران یا سازمان را در معرض ریسک قرار دهند.
۵- مدیران بر اساس تجارب قبلی خود و آموخته هایشان بر مبنای مدل های ذهنی خود در مواجهه با پدیده های مختلف رفتار می کنند. در بسیاری از مواقع آنها نمی توانند در رفتاری که با کسب و کارهای نوپا دارند از این چارچوبهای ذهنی خارج شوند.
با توجه به موارد فوق به نظر می رسد اگر چه دغدغه سازمانهای بزرگ در ضرورت ورود به این عرصه قابل توجه است اما انتخاب راه حلهایی که محور آن بهره مندی از ظرفیت های اداری سازمان فعلی شان باشد احتمالا چندان پیروزمندانه نباشد. این سازمانها باید با توجه به چند معیار زیر راه حل مناسب خود را انتخاب نمایند.
میزان سرمایه ای که به این موضوع اختصاص می دهند
میزان ریسکی که می توانند بپذیرند (مراحل مختلف ورود به کسب و کارهای نوپا ریسک ها و ا لبته بازده های متفاوتی دارد.)
بازارهایی که به قواعد آن تسلط دارند
فرصتهای کسب و کاری که احتمالا مرتبط با کسب و کارهای فعلی آنها است.
برای مثال شتابدهی یا سرمایه گذاری در مراحل آغازین شکل گیری کسب و کارهای نوپا و استارتاپ ها معمولا بسیار پر ریسک است اگر سازمان شما ظرفیت ریسک پذیری خیلی بالایی ندارد ورود در این مراحل چندان مناسب نیست.