کارآفرینان، بالذات رهبر هستند.
فرضیهای وجود دارد که بر اساس آن در نظر گرفته میشود همه کارآفرینان، رهبرانی ذاتی هستند. واقعیت این است که فقط به این دلیل که ایدهای فوقالعاده دارید که توانستهاید آن را به موقع اجرایی کنید، به این معنا نیست که شما قادر به سازماندهی، کار عملیاتی و مقیاس بخشی کسبوکارتان خواهید بود، حتی اگر کسبوکاری چند میلیون دلاری داشته باشید.
حتی اگر شما “بنیانگذار” کسبوکار باشید، به طور خودکار بهترین موقعیت برای رهبری شرکت نخواهید بود. رهبری به توصیف شغل وابسته نیست. این موضوع یک چشمانداز است که دیگران را به کار تشویق میکند، استعدادها را شکوفا میکند، به دیگران گوش میدهد و بر دیگران تأثیر میگذارد. اینها ویژگیهایی هستند که اگر بخواهید از طریق استخدام مدیر اجرایی خارجی به انها دست یابید، سازمان را به پایینترین سطح استاندارد ممکن در این موارد خواهید رساند. اگر احساس نمیکنید که دارای ویژگیهای رهبری قوی هستید، بهتر است که به فکر بهبود و اصلاح وضعیت باشید.
رهبران عالی سرد، تندخو و مستبد هستند.
بسیاری از ما در طی مسیر شغلیمان با رهبری کار کردهایم که فکر میکند همهچیز را میداند، سختگیر است، در مورد کارهای بزرگ صحبت میکند و خودش را از باقی اعضای تیم جدا میداند. اگر اکنون در مورد عملکردتان تحت رهبری این فرد فکر کنید قطعاً درمییابید که بهرهور و پرانگیزه نبودهاید.
کارکنان میخواهند رهبرانشان بهطور واقعی به آنها احتیاج داشته باشند. آنها میخواهند احساس احترام کرده و از سر دغدغه و نگرانی از مدیر تبعیت نکنند. بهترین راه برای بهبود این مهارتهای رهبری ، تقویت هوش هیجانی است. افزایش هوش هیجانی به شما کمک میکند که بیشتر خودآگاه و متواضع باشید و در ارتباطات خود بهتر عمل کنید. درنتیجه، شما با تیم خود ارتباط قویتری برقرار خواهید کرد.
رهبران برونگرا ترجیح داده میشوند.
تفاوت بین درونگراها و برونگراها در چیست؟ اکثر مردم بر این عقیده هستند که برونگرایان در موارد اجتماعی بهتر عمل میکنند، خروجی بهتری دارند و اعتماد به نفسشان بهتر است. درونگرا ها اما در نظر مردم خجالتی و بیدستوپا هستند. با این حال، برونگرایی یا درونگرایی بیشتر به نحوه پردازش اطلاعات مربوط می شود.
برونگرایان در مورد مسائل و چالشهای پیش رو بحث میکنند و به دنبال گرفتن راه حل از دیگران هستند. در مقابل درونگرایان افکار و مسائل را خودشان شخصا پردازش میکنند. به دلیل این تفاوتها، نباید تعجببرانگیز باشد که افراد برونگرا رهبران بهتری هستند. رهبر بودن یعنی معاشرت با دیگران، درست است؟
واقعیت این است که همه افراد برونگرا رهبران خوبی نیستند. بسیاری از افراد موفق، مانند وارن بافت، بیل گیتس، باراک اوباما و ماریسا مایر، درونگرا هستند. فقط به خاطر اینکه شما در جمع راحت نیستید یا یاد صحبت نمیکنید نمیتوان در مورد پتانسیل مهارتهای رهبری قضاوت کرد. شما هنوز هم میتوانید مهارتهای رهبری مناسب برای الهام بخشیدن به دیگران را داشته باشید.
رهبری مترادف با مدیریت است.
اینکه فرض کنیم رهبری با مدیریت خوب مترادف است، افسانه معمولی در مورد مفهوم رهبری است. جهتدهی و هدایت مناسب نمیتواند با فرماندهی خوب معادل شود. برخی از تفاوتهای قابلتوجه بین این دو نقش عبارتاند از:
- رهبران برای خلق چشمانداز تلاش میکنند، حالآنکه مدیران تمرکز خود را معطوف به هدفگذاری میکنند.
- مدیران وضعیت موجود را حفظ میکنند، درحالیکه رهبران عامل تغییر هستند.
- رهبران خودآگاه و منحصربهفرد هستند. در حالیکه مدیران دیگران را کپی میکنند و سبک رهبری دیگران را انطباق و اتخاذ میکنند.
- مدیران روحیه اجتناب از ریسک دارند درحالیکه رهبران مایل به ریسک هستند.
- رهبران بر روی تصویر بزرگ تمرکز میکنند. مدیران بر اهداف کوتاهمدت کار میکنند.
- رهبران هر روز چیز جدیدی را یاد میگیرند؛ مدیران بر استعدادهای موجود تکیه میکنند.
- مدیران سیستمها را میسازند، درحالیکه رهبران روابط را ایجاد میکنند.
- رهبران، مربیگری میکنند اما مدیران وظایف را مشخص کرده وبر آن نظارت میکنند.
- مدیران کارکنانی برای انجام وظایف دارند اما رهبران طرفدارانی دارند که از آنان یاد میگیرند.
اگر شما یک تیم با اهداف چندگانه یا پیچیده دارید، مهم است که تفاوت بین رهبری و مدیریت را بدانید. پس از آن شما میتوانید بسته به شرایط و وضعیت موجود، مهارتهای رهبری یا مدیریتی خود را توسعه دهید. شما همچنین ممکن است بخواهید که فردی را برای تکمیل مهارتهایی که کمیاب هستند پیدا کنید.
همه رهبران پیشگام و پیشرو هستند.
پیشرو بودن لزوماً چیز بدی نیست. در ضمن، رهبران پیش رو دارای روحیهای بلندپروازانه، رقابتی، ریسکپذیری محاسبهشده و هدفگرا هستند. درعینحال، آنها مستقل و نیروی محرکه پشت یک کسبوکار هم هستند. یک نیروی مستقل و محرک که کار با دیگران میتواند برایش یک چالش بزرگ باشد.
بهعنوانمثال، هنگامیکه شما سرمایهگذاران و مشتریان را از طریق انگیزه بخشی و صحبت کردن تحت تأثیر قرار میدهید، قرار نیست همیشه انتظار داشته باشیم روبهجلو حرکت کنیم. رهبران خوب میدانند که چه زمانی باید عقبگرد کنند. یک رهبر یا مدیر واقعی، استعداد کارکنان و کار تیمی را به رسمیت میشناسد تا همه را به سمت یک مأموریت و چشمانداز مشترک هدایت کند.
اعضای تیم همیشه حقیقت را به من میگویند.
اعضای تیم ممکن است به طور کامل دروغ نگویند، اما احتمالاً تمام حقیقت را نیز به شما نخواهند گفت. به خصوص اگر شما در مقام رهبر فردی پیچیده، هیجانزده یا تندخو باشید حقیقت دیرتر به گوشتان خواهد رسید. اگر یک کارمند اخبار بدی را با شما به اشتراک میگذارد و شما واکنش زیادی نشان دهید، چرا باید دوباره ریسک کند و حقیقت را به شما بگوید؟
کارکنان باید بتوانند ۱۰۰ درصد با شما شفاف باشند؛ اما اگر آنها را مجازات کنید، آیا فکر میکنید که همین اشتباه را تکرار میکنند؟ بدون داشتن تمام اطلاعات، نمیتوانید تصمیم دقیقتری بگیرید و بنابراین نمیتوانید به عنوان یک رهبر رشد کنید.
برای اینکه تیمتان را تشویق کنید تا به شما حقیقت را بگویند، سعی کنید یک فرهنگ آرامش را ایجاد کنید که در آن میتوانید احساسات خود را کنترل کنید. علاوه بر این، سعی کنید به افراد فرصتی دهید تا از نواقص موجود و شکستهایشان بیاموزند. در مورد ارائه یک نظرسنجی آنلاین یا گروههای متمرکز شخص ثالث فکر کنید. هنگامیکه شما یک منبع خارجی برای راهنماییهای شرکت دارید که ناشناس بودن را تضمین میکند، به افراد کمک میکنید تا از گفتن حقیقت ترسی نداشته باشند.
بهترین رهبران آستین خود را بالا میزنند و خودشان دستبهکار میشوند.
ممکن است زمانهایی وجود داشته باشد که شما بایستی در کنار کارکنان کار کنید؛ اما توجه داشته باشید به عنوان یک رهبر، شما باید در درجه اول به وظایفی مانند تصمیمگیری، بررسی اولویتهای کسبوکار و حسابدهی متمرکز شوید. وظایف غیر رهبری باید به صورت اتوماتیک، تفویض شده یا برونسپاری شود تا شما خود را به لحاظ ذهنی یا جسمی مستهلک نکنید. به یاد داشته باشید شما باید کسبوکار را هدایت کنید نه اینکه اولویت کار دیگران را مشخص نمایید.
کتابها و دورههای آموزشی پیشنهادی