تیمهایی با عملکرد فوقالعاده مهارتهای نرم و سخت را با هم دارند:
تعادل بین تجربه اعضای تیم (مهارتهای سخت) و اشتیاق و چشمانداز مشترک (مهارتهای نرم) نقطه عطفی در تیمهایی با عملکرد بالا به شمار میآید. اگر اعضای تیم فوقالعاده هوشمند و با تجربه باشند، اما به دلیل عدم هماهنگی در مورد چشمانداز شرکت، نتوانند این دانش را به اشتراک بگذارند، فایده زیادی برای کسبوکار نخواهد داشت. درواقع، این تفاوتها در اشتیاق کارآفرینانه و چشمانداز مشترک باعث میشود تیمها عملکرد بدی داشته باشند. بهعنوانمثال، اگر مدیر ارشد فناوری تیم استارتاپ تجربه زیادی در زمینه نرمافزارهای امنیتی داشته باشد که برای کسبوکار فعلی مفید است، اما با مدیرعامل در مورد استراتژی آینده شرکت موافق نباشد، احتمالاً به میزان بسیار کمتری تمام دانش و تجربه قبلی خود را در مورد نرمافزارهای امنیتی درون تیم به اشتراک میگذارد.
برای نشان دادن اهمیت ارزیابی تیم استارتاپ از طریق حفظ تعادل ذهنی بین مهارتهای سخت و نرم، نگاهی به تجربه یک سرمایهگذار خطرپذیر برای سرمایهگذاری در یک استارتاپ میاندازیم. سرمایهگذار که او را جولی مینامیم بهتازگی برای سرمایهگذاری بالقوه در یک شرکت نرمافزاری در استکهلم بسیار هیجانزده بود. بیایید آن شرکت را کلاکر نامگذاری کنیم. هنگامیکه جولی درباره کلاکر تحقیق کرد و با حیطه فعالیت آنان آشنا شد، مشتاق دیدار با تیم بود. علاوه بر آمارهای جالب، رکورد و سابقه افراد این تیم فوقالعاده بود.
مدیرعامل این استارتاپ دانش عمیقی در مورد صنعت داشت، سالها در فضای نرمافزاری کار کرده و بخش توسعه محصول در شرکت سلزفورس را هدایت کرده بود. مدیر مالی این استارتاپ از هاروارد فارغالتحصیل شده بود، قبل از پیوستن به کلاکر برای شرکت مشاوره بینالمللی بین کار کرده و مهارتهای مالی و استراتژیک بسیار قویای داشت. مدیر فروش فردی فوقالعاده حرفهای بود که قبلاً به عنوان مدیر حساب برای مایکروسافت کار کرده بود. در نهایت، چهارمین عضو تیم فردی بسیار عملیاتی و اجرایی بود، یک کارآفرین سریالی با سابقه خروج موفق و دارای تجربیاتی در مورد شکست استارتاپی. بر روی کاغذ به نظر میرسید که این تیم استارتاپ همه چیزهای لازم را برای موفقیت کلاکر و بازگشت خوب سرمایه دارا هستند.
بااینوجود، زمانی که اعضای تیم در جلسه هیئتمدیره حاضر شدند و در مورد استراتژی کلاکر حرف زدند، جولی کاملاً ناامید شد. این اتفاق نمیتوانست بیفتد. درحالیکه مدیرعامل به “جولی” گفته بود که میخواهد به ایالاتمتحده برسد و به مرکز فروش در آنجا تبدیل شود، به نظر نمیرسد که مدیر ارشد فناوری این جاهطلبی را به اشتراک بگذارد. او بلافاصله ایدههای مدیرعامل را رد کرد و استدلال کرد که این شرکت در سال جاری بیشازپیش مشغول اجرای پروژههای دیگر خواهد بود. مشخص شد که تیم کلاکر اهداف بسیار متفاوتی دارند. ضمن اینکه در مورد شرکت خیلی پرشور و مشتاق نبودند. مدیر فروش هنوز بر کسبوکار خودش کار میکرد و این در حالی است که مدیر فناوری هم به طور مداوم در جستجوی مشاغل دیگر بود.
هنگامیکه جولی هفته بعد با مدیرعامل صحبت کرد، متوجه شد که تیم کلاکر ازهم پاشیده است. به دلیل تعدد و تنوع اهداف افراد برای این شرکت، اعضای تیم به طور مؤثری با هم و با چشمانداز شرکت ارتباط برقرار نکردند و موفق نشدند دانش خود را به اشتراک بگذارند که همین امر منجر به عدم پویایی در تیم و تصمیمگیری ضعیف شد.
درحالیکه تجربه قبلی اغلب به عنوان یک عنصر کلیدی برای موفقیت کارآفرینی ذکر شده است، نتایج نشان میدهد که تجربه به تنهایی موفق نخواهد بود. در عوض، دانش، مهارت و اشتیاق برای موفقیت یک کسبوکار جدید اهمیت زیادی دارد. تجربه و تخصص فقط زمانی منجر به عملکرد بهتر میشود که اعضای تیم دانش خود را به اشتراک بگذارند و یک چشمانداز کلی برای شرکت داشته باشند.